ساقیا امشب مرا،دیوانه کن/رهسپارم،جانب میخانه کنعقل مستم را،به جای در ربا/هر چه خواهی،با دل دیوانه کنتشنه هستم،چون کویری تشنه لب/از سبوی عشق،در پیمانه کنره برم تا مست،در اعماق عشق/آشنایم با ره،افسانه کنبا کلنگ عشق،هستی آفرین/خانه ی عقل مرا،ویرانه کندر طواف شمع،عالمتاب دوست/روح ره گم کرده را پروانه کنآتشی افروز،در دل سینه سوز/گوهر اشک بصر،دردانه کنبگسلانم تا هوس را،تارو پود/همتی شیرافکن،و مردانه کنغیر آن درد آشنا،در شهر عشق/(رنج)را با عالمی،بیگانه کن
گرچه مستم ساقی امشب در گشاعقده ی سربسته ام را سرگشاساقیا شب نیمه و من نیمه مستتشنه هستم،شیشه ای دیگر گشاقفل و زنجیر قفس در هم شکستامشب ای مرغ بهشتی پرگشالختی ای صیاد سنگین دل درنگبند صید زخمی لاغر گشادل درون سینه ام آتش گرفتخیز و خاکستر از این مجمر گشاقاصد از سر وجود خلقتمپرده از این راز در محشر گشاغم درون سینه را(رنجا)گرفتروزنی بر روی این آذر گشا